+عزیزم میوه های اینجا خیلی خوشرنگ و خوشمزه است اما یادت باشه ک از اون ها نخوری تا ب خونه بریم!
_باش مامان
بوبو فوری ب سمت درخت های میوه ها حرکت کرد و هر میوه ای ک برداشت ب تعداد همون میوه ام میخورد.بالاخره سبد های میوه مامان پر شد و با بوبو ب سمت خونه حرکت کردنند وقتی ب خونه رسیدنند مامان مشغول شستن میوه ها شد و بوبو هم رفت بازی کنه ک یهو صدای داد و فریاد بوبو بلند شد مامان با عجله اومد پیش بوبو اونو بغل کرد و ب دکتر برد.دکتر بعد از ماینه از بوبو پرسید:
+پسرم توی دل تو پر از میکروب های بزرگه چی خوردی ک این میکروب های بزرگ توی دلت رفته؟؟!
بوبو ماجرای جنگل و میوه ها رو تعریف کرد و دکترو مادر با تعجب ب حرفای اون گوش میدادند حرف بوبو ک تمام شد دکتر گفت:
+عزیزم روی میوه های خوشرنگ و خوشمزه میکروب هایی هست ک با چشم دیده نمیشه و فقط میتونی با میکروسکوب دیده میشه این میکروب ها باعث دل درد میشه اگر میخوای ب دل درد دچار نشی و این میکروب ها وارد بدنت نشه باید میوه ها رو خوب خوب بشوری تا میکروب ها پاک بشن بعد میتونی اونا رو با لذت بخوری و نگران دل دردم نباشی.
_چشم اقای دکتر دیگه قول میدم میوه نشسته نخورم و دشمن میکروب باشم
اقای دکتر لبخندی ب بوبو زد و حالشو خوب کرد.
علم افتاب...