بوبو و میکروب ها

ساخت وبلاگ
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود ی مامان خرسه بود ک با پسرش بوبو در یک جنگل سرسبز زندگی می کردن تا اینکه ی روز قرار شد مامان بزرگ بوبو اونجا بیاد برای مهمانی فردا مامان باید مقداری میوه و تمشک جمع کرد تا کیک درست کنه و پذیرایی کنه برای همین به همراه بوبو ب سمت درخت های میوه در جنگل ب راه افتادن وقتی ب درخت های میوه رسیدن مامان ب بوبو گفت:

+عزیزم میوه های اینجا خیلی خوشرنگ و خوشمزه است اما یادت باشه ک از اون ها نخوری تا ب خونه بریم!

_باش مامان 

بوبو فوری  ب سمت درخت های میوه ها حرکت کرد و هر میوه ای ک برداشت ب تعداد همون میوه ام میخورد.بالاخره سبد های میوه مامان پر شد و با بوبو ب سمت خونه حرکت کردنند وقتی ب خونه رسیدنند مامان مشغول شستن میوه ها شد و بوبو هم رفت بازی کنه ک یهو صدای داد و فریاد بوبو بلند شد مامان با عجله اومد پیش بوبو اونو بغل کرد و ب دکتر برد.دکتر بعد از ماینه از بوبو پرسید:

+پسرم توی دل تو پر از میکروب های بزرگه چی خوردی ک این میکروب های بزرگ توی دلت رفته؟؟!

بوبو ماجرای جنگل و میوه ها رو تعریف کرد و دکترو مادر  با تعجب ب حرفای اون گوش میدادند حرف بوبو ک تمام شد دکتر گفت:

+عزیزم روی میوه های خوشرنگ و خوشمزه میکروب هایی هست ک با چشم دیده نمیشه و فقط میتونی با میکروسکوب دیده میشه این میکروب ها باعث دل درد میشه اگر میخوای ب دل درد دچار نشی و این میکروب ها وارد بدنت نشه باید میوه ها رو خوب خوب بشوری تا میکروب ها پاک بشن بعد میتونی اونا رو با لذت بخوری و نگران دل دردم نباشی.

_چشم اقای دکتر دیگه قول میدم میوه نشسته نخورم و دشمن میکروب باشم 

اقای دکتر لبخندی ب بوبو زد و حالشو خوب کرد.

علم افتاب...
ما را در سایت علم افتاب دنبال می کنید

برچسب : بوبو,میکروب, نویسنده : elmeaftaba بازدید : 149 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 13:02